تو دلم دارم بالبال میزنم! نه که چیزی شده باشه یا کار خاصی کرده باشم یا اتفاق فوقالعادهای افتاده باشه ها..نه! درواقع هیچی نشده..درواقع تنها کاری که کردم این بود که بالاخره این تافلو دادم خلاص شدم! میتونست بهتر باشه ولی به همینشم راضیم! میدونین آدم وقتی میترسه و نمیره سمت یه چیزی بعضی از درا همیشه به روش بسته میمونن..یه سری احتمالات یه سری شانسها و تعداد زیادی ماجرا و اتفاق و آدم برای همیشه ناشناخته میمونن..هیچوقت اتفاق نمیفتن! بعضی وقتا فقط ترس جلوی آدمو میگیره تا قدمی برنداره سمت هرچیزی! برای من که میدونین تنها و بزرگترین ترسم چی بود! اینکه تافل بدم و اپلای کنم به دانشگاههایی که تو کشورای خیلی بهترن! از زندگی کردن تو کشورای دور، از تنهاییِ بیشتر، از سختتر عادت کردن ترسیدم..سالها طول کشید که به ترسم غلبه کنم! ولی نهایتا اینکارو کردم..
هرچیزی که اینجا قرار بود ببینم و دیدم و برام تموم شد..با خودم گفتم چرا اینقدر با سماجت داری جلوی زندگیرو میگیری؟ یادتون میاد از یه راه ابتکاری میخواستم برم و بعد چندماه آمادگی فهمیدم امکانش نیست و نشد؟ اونروز فهمیدم اینجوری نمیشه..امروز روزیه که باید ترسهامو بذارم کنار و قدم واقعی بردارم اگه معتقدم زندگیی بیرون ازینجا منتظرمه که هنوز هیچی ازش نمیدونم ولی ارزش امتحان کردن رو!
تافل دادن یه قسمت خیلی کوچیک غلبه کردن به ترس بود چون من کلا خودآموز جلو رفته بودم و گلیممو از آب بیرون میکشیدم فکر میکردم تمام ضعفهام قراره تو امتحان بروز کنن و اعتماد بنفسم رو که در زمینه زبان انگلیسی چندسال برای بازسازیش زحمت کشیده بودم با خاک یکسان کنن! ولی خب..انقدرم بد نبود! حتی برای من اصلا بد نبود حتی اگه بهترین چیزی که میخواستم نبوده باشه!
ولی بجز درهای دانشگاه هاروارد و آکسفورد و امآیتی و یورک و تورونتو و دانشگاههای خیلی تاپ، درهای بقیه دانشگاههارو برام باز کرد 😂 فقط باز کرد حالا اینکه راه میدنم یا نه خودش مساله جداییه 😒 حتی مساله جدییه که باید یبارم برای اون عزا بگیرم ولی درا باز باشن من از بیرون نگاشون کنم! همینم برام خوبه 😁
خیالم برای همین راحته..فکرم سبکه..انگار این ترس سالها بود توی ذهنم تبدیل به غده بدخیم شده بود که نمیذاشت دیگه به درس خوندن فکر کنم و الان دیگه اون غده نیست! دیگه میدونم تو بدترین حالت هم دانشگاهی پیدا میشه که آویزونش بشم و برم ازینجا! و این خیلی خوشحالم میکنه!
میدونین چیه؟ بجز تمام تجربههایی که تا الان داشتم و نوشتم این یکی از همشون مهمتره و میخوام واقعا جدی بهش فکر کنین!
اگه چیزی رو میخواین، اگه فکر میکنین لیاقت زندگی بهترو دارین، اگه رویاهایی دارین که خیلی سخت به دست میان مطمئن باشین تا وقتی غیر ممکنن که براش هیچکاری نکرده باشین..همینکه قدم اول رو بردارین، حالا چه آزمون باشه چه اپلای کردن باشه چه مصاحبه کردن چه سرمایهگزاری، از غیر ممکن بودن تبدیل میشه به سخت بودن!
با هر شکست، سختیش کمتر میشه! چون هر شکست جدید از شکست قبلی کوچیکتر و کوچیکتر میشه تا از بین بره! تا وقتی یه روز، تلاشتون بجای شکست با موفقیت روبرو بشه!
فکر کنین برای رسیدن به یه چیزی انقدر زحمت بکشین..تمام چیزایی که یاد گرفتین و چیزی که بهش رسیدین قابل مقایسه با هیچ لذتی نیست! نه میشه با پول عوضش کرد نه با زمان! فکر میکنم دیگه فهمیدم که ترس رو تا جایی که وارد حیطه حماقت نشه باید از زندگیم حذف کنم!
هیچی اونقدر که فکر میکنیم ترسناک نیست..
اولا:خیلیییییی خوشحالم واست. همیشه همینه اولین قدم برداشتنش خیلی اراده میخواد. بقیه ش دیگه تو یه مسیری هستی که هرچند سخت باید بریش. و اینکه همش همینه. تجربه کردن.. امتحان کردن. تامیلا پاشایی هم یه حرف خوبی میزد میگفت من نمیگم که میخوام موفق شم. من فقط میخوام امتحانش کنم!!اینو گفت و حالا میبینیم که چقدم موفقه. کل زندگی همین جسارتهاس فقط.
دوما:اون دفعه یادم رفت که بگم ممنون بابت تغییر دادن رنگ زمینه. چون مجبور بودم همه رو از بالا تا پایین سلکت کنم که داخلش سفید شه بتونم بخونم 😂😂
LikeLike
کاملا موافقم..تامیلا پاشایی واقعاااا خیلی موفقه عاشقشم 😍 در مورد تم هم خواهش میکنم و معذرت که زودتر درستش نکرده بودم 🙈🙈🙈❤❤❤
LikeLike
متن فوق العاده ای بود من اسکرین شات گرفتم چند بار بخونم امکانش نیست یه کانال تلگرام ایجاد کنید و مطالب اونجا بذارید؟ممنون
LikeLike
ممنونممم🌺🌺 تو تلگرام بخاطر اینکه محدودیت کاراکتر داره نمیتونم متن کامل بذارم ولی اینجا محدودیت نداره هرچقدرم متن طولانی باشه میشه نوشت 😍
LikeLike